این #کتاب زندگی یک #شهید است. یک شهید که به نظر میرسد زندگی عادی خود را در #خانواده، در تحصیل و در شغل پیش میبُرد. هر جا لازم بود، همانجا بود. شناخت خوبی از وظیفه خود داشت و ترسی از حضور در آن شرایط و وظیفه نداشت. دور بود از خودشیفتگی، دور بود از سیاسیبازی، دور بود از مصلحتاندیشی منفعت طلبانه.
او پیچیده نبود، #باهوش و عمیق بود، حب دنیا نداشت ولی زندگی عادی داشت.
از قالبهای مورد پسند مخاطب در چارچوب شرع استفاده میکرد برای اثرگذاری محتوا.او تک بُعدی نبود.روزی که آیت الله #خامنهای به او پیشنهاد میدهد مسئول دفتر رئیس جمهور شود، میگوید باید خبرنگاران خارجی را ببرد خوزستان تا شکست حصر #آبادان را به جهان مخابره کند.و دیگر نمیآید...
شخصیت جذابیست این شهید. پیشنهاد میکنم بخوانید.
گفتگو با آتیه آنلاین به مناسبت روز کتاب در مورد انتشارات #علمی_و_فرهنگی و راه حل مردمی کردن نشر برای ارتقای فرهنگ کتابخوانی.
اینجا کلیک کنید.
منتظر بودم. کسی با شمایل او در حال نزدیک شدن بود. دود سیگار از راه دور جلب توجه کرد. او سیگاری نبود. نشانهها را باید جدی گرفت.
شبی در روستایی از مجلس ختم برمیگشتیم. راه آسفالت نبود و #باران زده بود، ماه در #آسمان نبود و تاریک بود و گِل میتوانست عابر پیاده را سُر بدهد. #دوچرخه سواری در حال عبور بود که نور چراغ خودروی من، راه را برایش روشن کرد. دوچرخه سوار از این فرصت استفاده کرد و آرام و با دقت مسیر را طی کرد تا به راه آسفالت همراه با نور برسد. چقدر در زندگیمان به این نورها احتیاج داریم.
برگ جدیدی از تاریخ در حال رقم خوردن است.ظلم به این عریانی؟! انگار قرار است حجت تمام شود بر کسانی که تا به حال گول رسانهها و جنگ تبلیغاتی استکبار را میخوردند.دیگر وقتی نمانده.قرار است چه نقشی ایفا کنیم، تا در جنگ حق و باطل، جزو نجات یافتگان باشیم؟