پژوهشگروبلاگ شخصی قاسم صفایی نژاد

۴۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام حسن» ثبت شده است

یادداشت شخصی

منزلگه انس

سالروز عروج تو به سمت معشوقت دوباره آمد. خودخواهم که این روز را هم گذاشته‌ام برای اینکه ببینم خودم چقدر به تو نزدیک شده‌ام؟ یا راه و رسم عاشقی همین مراقبه‌ها و حواس‌جمعی‌هاست؟ حواس جمع کجا بود که دیگر حتی رو ندارم بگویم:

سنگینی غمت به تغافل مرا فکند

لعنت به من اگر ز سرم وا کنم تو را

می‌ترسم بگویی که چقدر تغافل، چقدر غفلت، چقدر قصور، چقدر تقصیر! اما این ترس اگه برادر مرگ نباشد حتما حربه ابلیس است که می‌خواهد مرا از تو دور کند. مگر آدم عاشق عاقل از کریم می‌ترسد؟‌ اصلا مگر ترس در حضور تو معنی دارد خداوندگار کَرَم؟

بیست و چند سال می‌گذرد از روزی که شنیدم عاشق شدن یعنی شبیه شدن؛ و عاشق تو شدن یعنی درد تنهایی کشیدن؟! غریبی‌ات بر کریمی‌ات سبقت می‌گیرد یا بالعکس؟ هر کدام است، می‌دانم که چیزی نزد من نیست. اگر به من باشد، امیدوار به هیچ آبادی و سلامتی نیستم. برای آنچه نزد توست، نویدی به من می‌دهی؟

ای قصرِ دل افروز که منزلگه انسی

یا رب مَکُناد آفت ایام خرابت

حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزد

صلحی کن و بازآ که خرابم ز عِتابت

یادداشت شخصی

دشمن نفاق

سلام بر کریم‌ترین.
میلادت بر همه ما مبارک که تو حُسن و نیکویی را تمام و کمال به دنیا نشان دادی. به همه نشان دادی که می‌توان در اوج عزت، مهربان بود و در عین صبر، مقاومت کرد. 
راستی اگر تو متولد نمی‌شدی، دنیا چه چیزهایی کم داشت؛ ما انسان‌ها چه چیزهایی را هیچوقت نمی‌فهمیدیم. نه قله صبر و کرامت و مهربانی را می‌فهمیدیم و نه اوج کینه و حقه و حقارت دشمنان خدا را.
تو کوه صبری و باید حسودها بدرانند
به جرم رأفت بی‌انتهات پیرهنت را
تو اگر متولد نمی‌شدی هیچوقت نفاق این همه رسوا نمی‌شد. نفاق را فقط نباید در دشمنان جستجو کرد که هر کدام از ما هم کم و بیش درگیر نفاق هستیم. نفاق حتی ممکن است گریبان صحابی رسول خدا را بگیرد اگر از آزمایش دنیا خیالش راحت شده باشد. نفاقی که خیلی وقت‌ها بین مومنین آگاهانه نیست و تشخیص آن سخت است.
نفاق هم دشمن عقل است و هم دشمن اخلاق.
- نفاق که داشته باشی تا وقتی قدرت در دست جبهه حق است، با اویی و وقتی جبهه حق را ظاهرا ضعیف می‌انگارند، به بهانه‌هایی جلوی او می‌ایستند؛ خواه این بهانه حق‌طلبی افراطی باشد یا طلب باطل.
- نفاق که داشته باشی حتی وقتی قدرت در جبهه حق است، دنبال جایی هستی که منفعت شخصی بیشتری داشته باشی و نه وظیفه و تکلیف بیشتری. نفاق که داشته باشی، تکلیف را هم تحریف می‌کنی تا به منفعت شخصی‌ات برسی.
کریم‌ترین اشرف مخلوقات! می‌شود به آبروی تو خدا به ما نعمت دوری از نفاق را عطا کند؟
-----
* بیتی از سرکار خانم مرضیه مرادی

یادداشت شخصی

قدر و تقدیر

آنقدر نصفه و نیمه سر می‌زنم و نامنظم که نمی‌دانم حتی زیاد می‌نویسم یا کم. نظم گمشده این ماه‌های من بود. شاید حدود ۷ ماه یا حتی بیشتر نظم از زندگی من فاصله گرفت. خدمت سربازی یکی از دلایل عمده آن بود. درست است که خودش بیشتر از دو ماه طول نکشید ولی پیش لرزه‌ها و پس لرزه‌هایش هنوز آثار جدی دارد. 

این هفته تصمیم گرفتم که نظم را به زندگی برگردانم. نشستم و فکر کردم چگونه. وان‌نوت را کوبیدم و از نو ساختم. سه دسته شخصی و کار و پژوهش را جدا کردم و برای هر کدام زیرعنوان‌هایی گذاشتم که بتوانم اتفاقات و تصمیمات را مدیریت کنم.

روز میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام آمد و من پست ننوشتم. نه اینکه یادم رفته باشد، نه! حرفی برای انتشار نداشتم. بهتر بگویم و خودم را گول نزنم، بی‌نظمی تمرکزم را برای یافتن حرفی برای انتشار هم گرفته بود.

همه تلاشم را می‌کنم که نظم را برگردانم. امیدوارم تصمیمم با تقدیرم در این شب قدر یکسان شود و برنامه‌ریزی شده و آگاهانه هر کاری را انجام دهم.

----------------------------

پ.ن: امشب حلال کنید و اگر حلال نمی‌کنید اعلام بفرمایید که چگونه جبران کنم.

یادداشت شخصی

زیارت در کرونا

شب میلادت بود و دلم هوای زیارتت را داشت. آمده بودم کنار حرم یکی از نوادگان تو، تا سلامی عرض کنم. کرونا کماکان هست و در حرم بسته و زائرانت با ماسک و دستکش و فاصله گذاری اجتماعی هر کدام گوشه‌ای نشسته و ایستاده مشغول مناجات با خدای تو و گریه و طلب حاجت بودند.

داشتم به زائران نگاه می‌کردم و حیاط نورانی ضلع غربی حرم حضرت عبدالعظیم که حتی در تعطیلی هم روشن است و زائر دارد. داشتم به تو می‌گفتم که:

حتی نوادگان تو صاحب حرم شدند           کی می‌شود برای تو کاری کنم حسن

داشتم به تو می‌گفتم که چه خوب است که سیدالکریم را داریم و نواده تو در شهر ماست. داشتم...

آقایی بلند صدا زد: برادران نترسید از صدا. با اجازه!

دیدیم با همین ابزارهای معمولی آتش بازی، شروع کرد به نورافشانی... مگر می‌شود میلاد امامی باشد و محبان او جشن نگیرند؟ ما در کرونا هم برایت جشن می‌گیریم با همه تدابیر بهداشتی.

اما چرا کنار حرم که نه، کنار قبر تو که نه، پشت در قبرستانی که در آن تنت مدفون است، نه می‌توان ایستاد، نه می‌توان چراغی روشن کرد و نه می‌توان مناجاتی کرد که:

باید که به جای چلچراغ و گنبد                  بالای بقیع، آفتابی بزنند

میلادت مبارک، امام کریم و شجاع من.

شخصی

عمودهای راه

السلام علیک یا کریم اهل بیت

عمودهای پیاده روی اربعین برادرت را که مردم می‌پیمودند، به این فکر می‌کردم که عمودهای رسیدن به تو چگونه است؟ چند عمود باید طی کنم تا به تو برسم؟ چند عمود باید با دلم بروم و چند عمود را باید با عقلم بروم. عمودها چگونه قرار گرفته‌اند؟ آیا در پیاده روی برای رسیدن به تو هم فاصله عمودها یکسان است؟ عمودها شبیه هم هستند؟

فکر می‌کنم اولین عمود برای رسیدن به تو باید «صبر» باشد. صبر کردی در مصیبت، صبر کردی در زخم زبان‌ها، صبر کردی در دشنام‌های روی منبر به پدرت و جنگ‌های روانی، صبر کردی در...

هنوز فاصله دارم تا عمود صبر؛ یا منصفانه‌تر به درون خودم بنگرم دارم دور می‌شوم از عمود صبر.

عمود دوم شاید «کرامت» باشد. کرم و بخشندگی تو که بارها همه اموالت و بارها نیمی از اموالت را در راه خدا دادی. بخشندگی تو که به دشمنت هم می‌رسید. کرم و جود تو که شامل حیوانات هم می‌شد.

اگر در صبر روزگاری وضعیت خوبی داشتم، اما در مورد کرامت و بخشندگی، اصلا حتی بذر آن را در درون خود نکاشته‌ام.

عمود سوم باید «شجاعت» باشد. شجاعت جهاد در راه خدا. روزی به دستور امام زمانت به دفاع از خانه خلیفه سوم می‌روی، روزی شخص اول نبرد جمل می‌شوی و روز دیگر صلح با معاویه را می‌پذیری. در هر سه هم جانت را به خطر انداختی و هم آبرویت را. هم فداکاری کردی و هم زخم زبان شنیدی. برخی روایت‌ها نوشته‌اند حتی صحابی بزرگ پیامبر، جابر بن عبدالله انصاری، که آغازگر پیاده روی اربعین برادرت بوده، در رسیدن به عمود شجاعت تو به بیراهه رفت. ای کاش دروغ باشد این روایت که او هم پس از صلح تحمیلی به تو، تو را مذل المومنین خواند یا در کار صلح تو شک کرد!

عمود شجاعتت جذاب است اما برای من که آلوده‌ام ترسناک نیز هست.

عمود چهارم شاید «آینده نگری» باشد. کیست که نداند چگونه پی تک تک عمودهای راه حسین علیه السلام به دست تو آماده شده؟ کیست که نداند در آن روزهای سخت، حتی تا هزاران سال بعد و تا ما را می‌دیدی که حفظ‌مان کنی. که به تاریخ نشان بدهی شیعه، همزمان هم عاقل است و هم عاشق. 

عجله من تناسبی با آینده‌نگری ندارد اما از درون من با خبری که همیشه دنبال این بودم که ماموریت‌م در این زندگی را بیابم و ابزارهای آن برای تحقق در آینده را فراهم کنم.

امام مهربانم

کمکم کن گام بردارم. کمکم کن لااقل به سمت این عمودها نزدیک شوم. کمک کن..